دارم به این فکر میکنم که چرا در سالهای پشت سرم هیچ وقت و موکدا هیچ وقت دیوانگی نکرده ام. فرزند آرام و سر به زیر خانواده بودن برایم هیچ خاطره خوشی نداشته.در تمام سالهایی که بابت آرام و سربه زیر بودنم، بابت درس خوان بودنم تشویق میشدم دوستانم داشتند از زندگی شان لذت میبردند . هیچ کدام از آن نمرات مرا امروز آدم بهتری نکرده ست.
هیچ گاه در زندگی ام دیوانگی نکرده ام.محض رضای خدا یک بار چیزی را برای خودم نخواستم.
چه شد آن آرام بودن ها،آن نمرات، آن هیچ چیز نخواستن ها. من شاکی ام.خواهان وخواسته ی دادگاه زندگی ام خودمم.
میخواهم دیوانگی کنم.اما چطور؟؟؟؟؟
ام ,نکرده ,آرام ,دیوانگی ,زندگی ,وقت ,هیچ وقت ,زندگی ام ,آرام و ,دیوانگی نکرده ,نکرده ام
درباره این سایت